اگر رسوا شود ...
مسعود ده نمکی بهتر از هر کسی راه فروختن فیلم هایش را بلد است . جنجال فیلم های ده نمکی به محتوایی که انتخاب می کند بر نمی گردد ، به شیوه ی روایتش از محتوا و ادعاهای مکتبی او معطوف می شود و همین دو گانگی و موج انتقادها مردم را برای دیدن فیلمش به سینما می کشاند .
نشانه شناسی های یک فیلم از لایه های سطحی آن آغاز می شود . لایه های درونی یک فیلم به مانیفست کارگردان مربوط می شود . به نتیجه ای که از هر شخصیت پردازی در سرنوشت داستان و همان شخصیت وجود دارد . لایه های درونی یک فیلم در تاثیر شگرفی است که بر تماشاچی می گذارد . بیننده ی یک فیلم را به تماشاچی و بعد هم به مخاطب تبدیل می کند .
هر چند که پیام رسوایی ، پیام خوبی است ، اما معلوم نیست که تاثیر مشخص و قابل انتظاری داشته باشد .
این چند سطر نقد محتوایی رسوایی محسوب نمی شود ، اما برای تحلیل تکنیک های سینمایی و داستانی یک فیلم در بسیاری موارد ناگزیر از ارتباط محتوا با فرم انتخاب شده هستیم .
داستان رسوایی داستان ساده ای است . داستان کلاسیکی که بارها آن را دیده ایم . ساده بودن داستان رسوایی به تکراری بودن آن مربوط می شود و به خودی خود این تکراری بودن همان قدر که حسن فیلم نیست ، به عنوان اشکال این فیلم هم نمی تواند مطرح شود . اگر به نظریه ی سی و شش وضعیت داستانی و نمایشی قائل باشیم ، رسوایی هم یکی از این سی و شش وضعیت است . با این تفاوت که برخی از این سی و شش وضعیت بیش از بقیه مورد استفاده قرار گرفته اند . تا این جا غرض از داستان همان پیرنگ و هسته ی داستانی فیلم است و گرنه در پرداخت وقایع ، دیالوگ نویسی ها ، و از همه مهم تر شخصیت پردازی حرف های زیادی به این پیرنگ رسوایی هست .